یادداشت دریافتی- میثم شیخ الاسلام؛ بررسی رفتار خارجی دولت طی دو سال گذشته نشانگر تحولی شگرف در‌اندیشه تصمیم سازان سیاست خارجی نظام جمهوری اسلامی ایران بوده است که این تحول ناشی از درک صحیح و واقعگرایانه سیاستمداران از تهدیدات جدیدی بود که  ایران را در معرض خطراتی جدی قرار داد.


ناامیدی دشمنان نظام جمهوری اسلامی ایران از شکستن مقاومت ملی ایرانیان باعث شد طی سال‌های اخیر دشمنی‌ها و تهدیدات علیه کشور ما وارد فاز جدیدی شود.

در سه دهه گذشته دشمنان ما شیوه‌های مختلف و ابزارهای گوناگونی را برای نیل به اهداف خود امتحان نمودند؛ تهاجم نظامی، جنگ نرم فرهنگی و هجمه‌های سیاسی نمونه‌های از راهبرد آنها برای فروپاشی نظام جمهوری اسلامی ایران بود.  

اما با ورود به دهه سوم انقلاب اسلامی و آگاهی دشمن از دلایل شکست در پیاده سازی طرح‌های خود، راهبرد جدیدی در دستور کارشان قرار گرفت. آنها دریافتند که به دلیل حمایت‌های کامل و همه جانبه مردمی از نظام جمهوری اسلامی ایران، تغییر سیستم در این کشور بسیار سخت و دشوار است.

به عبارت دیگر پشتوانه مردمی و اراده ملی باعث عدم موفقیت آنها در طی سالیان گذشته بود. لذا رویکرد جدید خود را بر اساس شکستن این اراده ملی استوار ساختند؛ در واقع هدف از جنگ سرد جدیدی که علیه ما آغاز شد، ملت ایران بود.

دشمن در پی آن بود تا با شکستن این همراهی، نظام جمهوری اسلامی را از درون متلاشی سازد. نگاهی گذرا به تغییر راهبرد سیاست خارجی ایالات متحده امریکا در قبال ایران تهدیدات نوینی را که می‌توانست کشورمان را دچار بحران کند، نمایان می‌سازد:

اگرچه ماهیت کاربرد قدرت در سال‌های بعد از پایان ساختار دو قطبی تغییر یافت، اما جورج بوش در سال 2001 از الگوهایی بهره گرفت که به طور عمده مبتنی بر شاخص‌ها و نشانه‌های قدرت سخت افزاری بودند. بر اساس چنین رویکرد و ادراکی بود که بوش در حوزه‌های مختلف جغرافیایی، از ابزارهای قدرت سخت افزاری استفاده کرد.

می‌توان بسیاری از بحران‌هایی را که آمریکا طی سالهای 8-2003 با آن رو به رو شد را انعکاس قدرت سخت افزاری دانست. (متقی، 1387: 58).

با ورود واژگان و مفهوم قدرت هوشمند (Smart Power) به ادبیات سیاسی، دموکرات‌های آمریکایی به سردمداری باراک اوباما و با شعار تغییر، قدرت را دست گرفتند و تغییر در استراتژی سیاست خارجی آمریکا مشهود گردید.

هیلاری کلینتون وزیر خارجه وقت ایالات متحده در ژانویه 2009 عنوان داشت که: "ما باید از آنچه قدرت هوشمند نامیده می‌شود، یعنی از تمام ابزارهای دیپلماتیک، اقتصادی، نظامی، سیاسی، حقوقی و فرهنگی بهره بگیریم. باید متناسب با هر شرایطی، ابزار مناسب آن را مورد استفاده قرار دهیم(خرمی، 1388: 84)."

آنچه به عنوان قدرت هوشمند مطرح می‌شود را می‌توان به عنوان شکل تکامل یافته مولفه‌ها و موضوعات قدرت سیاسی و استراتژیک در نظر گرفت. نظریه‌های قدرت طی قرون متمادی دستخوش تغییر شده‌اند و مفهوم قدرت هوشمند نتیجه ی این تداوم تغییر در نظریات از قدرت سخت به قدرت نرم و در نهایت سنتزی میان این دو است.

جوزف نای قدرت هوشمند را این چنین تعریف می‌کند:" توانایی ترکیب قدرت نرم و قدرت سخت." با کمی دقت در این تعریف در می‌یابیم تعریف نای به تنهایی چیزی به دانش ما نمی افزاید؛ چرا که شاخصه‌های هوشمند بودن این قدرت مبتنی بر نحوه ی ایجاد این ترکیب متناسب است.

چنانچه از تعریف او بر می‌آید، صرف ترکیب منابع سخت و نرم قدرت منجر به شکل گیری قدرت هوشمند می‌شود؛ اما باید دید هوشمندی در کجای این تعریف نهفته است شاید بتوان گفت درک این نکته که هیچ یک از دو منبع قدرت -به تنهایی در بافت دنیای امروز نمی‌توانند تضمین کننده بقا و توسعه باشند- نشان دهنده‌ی هوشمندی است. اما باید به این امر توجه کرد که این هوشمندی حداکثر در ارائه تعریف و صورتبندی جدید است، نه در اعمال قدرت. پس نمی توان حتی ترکیب دو نوع منبع سخت و نرم قدرت را نیز هوشمند دانست(مطهرنیا، 1389: 9-8).

به نظر می‌رسد برای درک بهتر این مفهوم باید نگاهی کارکردگرایانه به آن داشت. شیوه اعمال این نوع قدرت خود بهترین نشانگر مفهوم آن است. آنچه که در دوره اول ریاست جمهوری اوباما در پرتو این راهبرد علیه کشور ما صورت پذیرفت عبارت بود از کاربرد تمامی مولفه‌ها و عناصر قدرت نظیر استفاده از مولفه‌های دیپلماتیک، عناصر نظامی، قدرت فناوری‌های اطلاعاتی، قدرت اقتصادی، قدرت فرهنگی،  حقوق  بین‌الملل قانونی و فرا قانونی و .... .

فشارهای همه جانبه و نامشروع جهانی بر جمهوری اسلامی ایران در سال‌های گذشته به بهانه پیگیری حق مشروع خود در دست یافتن به فناوری استفاده صلح آمیز در انرژی هسته‌ای، پازلی پیچیده و طراحی شده توسط دشمنان ایران بود. برخی از این فشارها با تصویب در شورای امنیت سازمان ملل رنگ حقوقی و مشروع به خود گرفت و برخی دیگر به دلیل ظرفیت‌های فرا حقوقی و قانونی بود که ایالات متحده به عنوان ابرقدرت از آن برخوردار بود. با شکل گیری اجماع جهانی علیه ایران تهدیدات یکپارچه ی ملت ایران را نشانه گرفت.

ایالات متحده آمریکا و هم پیماناش با استفاده از تمامی مولفه‌ها و عناصر قدرت خویش جنگی بی قاعده (Irregular War) و در عین حال هوشمند علیه برترین مولفه‌ی قدرت کشور ما به راه ‌انداخت.

در این سناریو مراد از جنگ بی قاعده جنگی در لایه‌های زیرین جامعه یعنی جنگ علیه "مردم" بود. الگوی کلی جنگ مردم محور  به این شیوه است که با انتقال فشارهای گسترده به یک ملت، مردم به بازیگر اصلی صحنه نبرد تبدیل خواهند شد و در برابر حاکمیت قرار می‌گیرند(جلالی، 1391).

برای تحقق این جنگ بی قاعده استفاده هوشمند از عناصر قدرت در اولویت قرار دارد. بدین منظور دشمن با وضع تحریم‌های همه جانبه و سنگین اقتصادی، اخلال در بازار به وسیله عوامل نفوذی، تهدید به جنگ نظامی، جنگ نرم فرهنگی از طریق رسانه‌ها، جنگ سایبری و از بین بردن زیر ساخت‌های فناوری اطلاعاتی و ارتباطاتی، استفاده ابزاری از ضعف مدیریتی و یا سوء مدیریت مسئولان، هجمه‌های سیاسی و... در صدد بود نظام جمهوری اسلامی ایران را در عرصه‌های نظامی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی نزد ملت ناکارآمد و ناتوان جلوه دهد تا حمایت‌های مردمی کم رنگ شده و اراده ملی ایرانیان از درون شکسته شودکه در نهایت ممکن بود با اقدام نظامی این پازل را تکمیل نمایند.

بر این اساس کشور ما در معرض تهدیدات متعدد و یکپارچه‌ای قرار گرفت که هر یک به تنهایی می‌توانست هر سیستم سیاسی را از پای درآورد.

این تهدیدات در هم تنیده در حوزه‌های مختلف نظیر اقتصاد، سیاست، فرهنگ و نظامی مشهود شدند و هریک به نوعی تکمیل کننده دیگری بود. به عنوان مثال هدف از یک تهدید نظامی می‌توانست یک جنگ روانی علیه اقتصاد کشور ما باشد.

همان‌طور که عنوان شد شناخت و درک صحیح این تهدیدات از سوی تصمیم سازان راهبرد خارجی ایران، تغییری هوشمندانه در استراتژی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران را در پی داشت و این تغییر موجب گردیدکه تهدیدات در عرصه سیاست خارجی به فرصتی برای نظام تبدیل شود.

نخستین نشانه‌های این تغییر در سخنان مقام معظم رهبری نمایان گشت. ایشان در دیدار با اعضای مجلس خبرگان فرمودند: "در این سالها جبهه‌بندی‌های منطقه‌ای و جهانی هم آشكار شده. البتّه نرمش و انعطاف و مانور هنرمندانه و قهرمانانه در همه‌ی عرصه‌های سیاسی، یك كار مطلوب و مورد قبولی است، لكن این مانور هنرمندانه نبایستی به معنای عبور از خطوط قرمز، یا برگشتن از راهبردهای اساسی، یا عدم توجّه به آرمانها باشد؛ اینها را باید رعایت كرد(مقام معظم رهبری، 1392)."

دوازده روز پس از آن ایشان در دیدار با فرماندهان سپاه مشخصه‌های دقیق‌تری از این راهبرد را ارائه می‌دهند: " ما مخالف با حركت‌های صحیح و منطقی دیپلماسی هم نیستیم؛ چه در عالم دیپلماسی ، چه در عالم سیاست‌های داخلی. بنده معتقد به همان چیزی هستم كه سال‌ها پیش اسم‌گذاری شد «نرمش قهرمانانه»؛ نرمش در یك جاهایی بسیار لازم است، بسیار خوب است؛ عیبی ندارد، اما این كشتی‌گیری كه دارد با حریف خودش كشتی می‌گیرد و یك جاهایی به دلیل فنّی نرمشی نشان میدهد، فراموش نكند كه طرفش كیست؛ فراموش نكند كه مشغول چه كاری است؛ این شرط اصلی است؛ بفهمند كه دارند چه‌كار می‌كنند، بدانند كه با چه كسی مواجهند، با چه كسی طرفند، آماج حمله‌ی طرف آنها كجای مسئله است؛ این را توجّه داشته باشند(مقام معظم رهبری، 1392)."

 
سخنان ایشان به خوبی راهبرد سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، بالاخص در مذاکرات ایران با 1+5 را نمایان ساخت. این استراتژی موجب شکل دهی به سیاست خارجی پویا مرکب از مولفه‌های نرم و سخت در دوسال گذشته شده است.

مولفه‌های سخت و غیر قابل انعطاف سیاست خارجی ایران همان آرمان‌های اصلی در استکبارستیزی، استقلال خواهی، حمایت معنوی از جنبش‌های مردمی در لبنان، سوریه، فلسطین، عراق، یمن؛ حق غنی سازی در خاک ایران، ادامه فعالیت نیروگاه‌های اراک، فردو، نطنز؛ حق انجام تحقیقات در علوم مختلف و ... بود که به خط قرمز نظام تبدیل گشت.

در کنار این مولفه‌های غیرقابل انعطاف، تغییری که سبب شد راهبرد خارجی ایران رنگ هوشمندی به خود گیرد دیپلماسی فعال انعطاف پذیر و مذاکراه با 1+5 بر اساس واقعیات نظام بین الملل بود. اگرچه قدمت مذاکرات به سال‌های قبل باز می‌گردد، اما در آن زمان مذاکرات  از سوی تیم مذاکره کننده ایرانی براساس آرمان‌ها، ایده‌آل‌ها و بیشتر پیرامون مسائل فلسفی و معرفت شناختی درباب حل مشکلات مردم جهان، حفظ کرامات انسانی و یا اصلاح ساختار سازمان ملل و شورای امنیت شکل می‌گرفت.

تصمیم سازان عرصه سیاست خارجی با شناخت تهدیدات یکپارچه و هوشمندی که ملت ما را نشانه گرفته بود توانستند از تمامی ظرفیت‌های سیاست خارجی استفاده کنند و در کنار حفظ آرمان‌ها و اصول انعطاف ناپذیر جمهوری اسلامی ایران، با نرمش نشان دادن در مذاکرات به سان کشتی‌گیری چابک از بدل فنی استفاده کنند که حریف قصد اجرای آن را داشت.

دیپلماسی پویا بر اساس درک سلسه مراتب قدرت در نظام جهانی و بنیان نهادن مذاکرات بر پایه واقعیات نظم بین الملل به همراه بکارگیری استراتژی بازی برد – برد و نرمش در دادن برخی امتیازات به غرب، شکسته شدن اجماع جهانی علیه ایران را در پی داشت و این امر موجب گشت که ایران از انزوا خارج شود و به یک قدرت فرامنطقه ای تبدیل شود که  شش قدرت جهانی در عالیترین سطح با آن به مذاکره می‌پردازند و اصول انعطاف ناپذیرش (مولفه‌های قدرت سخت) را به رسمیت می‌شناسند.

ایالات متحده آمریکا بار دیگر در پیش برد استراتژی خود و اینبار در جنگ بی قاعده علیه مردم ایران ناکام ماند، و اوباما رسماً به ناتوانی آمریکا برای تغییر نظام ایران اعتراف کرد(فارس ،1394). دیپلماسی پویا باعث شد افکار عمومی جهانی متوجه شوند که دستیابی به سلاح نامتعارف به طور عملگرایانه‌ای در فعالیت‌های هسته‌ای ایران جای ندارد.

همچنین آثار این تغییر رویه، آرامش ذهنی نسبی در بین مردم ایجاد نمود و جامعه ایرانی از گزند تهدیدی که ملت را نشانه گرفته بود، در امان ماند.

امروز سیاستی که هدفش تغییر نظام ایران از طریق فشار گسترده بر مردم بود، به سیاست چانه زنی در مذاکرات برای دادن امتیازات کمتر تبدیل شده و کارشکنی‌های غرب در مذاکرات نشانه عصبانیت آنها در نرسیدن به اهداف اصلی است.

 این موفقیت جمهوری اسلامی ایران در پرتو استفاده از تمامی ظرفیت مولفه‌های سخت و نرم سیاست خارجی به دست آمد و موجب شکل گیری قدرتی هوشمند و منعطف گردید که در عین حال از سختی خاص خود برخوردار است.

همچنین استراتژی فوق سبب شد که پس از 35 سال، حوزه منافع ملی در سیاست خارجی ما تا حدودی رنگ واقعی به خود گیرد. به نظر می‌رسد برای ادامه یافتن این راهبرد و دستیابی جمهوری اسلامی ایران به قدرت هوشمند همه جانبه، لازم است که در بعد سیاست داخلی نیز سیاستی منعطف، مکمل سیاست خارجی شود تا از تمامی مولفه‌های قدرت ساز ایران بهره گیری شود که نتیجه نهایی آن  مصونیت امنیتی ملت و نظام جمهوری اسلامی ایران خواهد بود.
 


                                                                                                                                             
*کارشناس ارشد روابط بین الملل

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا